اسلام علیک یا صاحب الزمان. وقتی هر جمعه می شود به امید ظهورتم.دست به سوی آسمان بلند می کنم و تمام درد و دلهایم را برایت می گویم.یا امام زمان سال هاست که به دنیا آمده ام و از روز به دنیا آمدنم تو را شناختم و تمام الگوهایت را سرمشق زندگی ام قرار دادم و همیشه از تو کمک خاستم .آقاجون دلم خیلی گرفته و منتظر ظهورت هستم.
نمک به زخمت نپاشم، میدانم که خودت هم در حیرتی؛ از یک طرف شیعه را میبینی که زیر پای خیل رنجها له میشوند و از یک طرف دستت و راهت باز نیست تا کاری کنی، فریادی زنی و همه چیز را زیر و رو کنی... انگار این استخوان صبر که در گلو داری، همان است که راه گلوی پدرت را بسته بود! گویی این خارِ چشم خراش خموشی همان است که اشک مرتضایت را در آورده بود! باید سکوت کنی. به خاطر خدا باید تحمّل کنی و نباید ببری!
انتظار واژه آشنایی در زندگی های مان است. انتظار برای آمدن یک مهمان یا دوستی عزیز، انتظار برای شروع یک برنامه و هزاران انتظار دیگر. کسی که منتظر یک مهمان عزیز است، خانه را مرتب می کند، به سر و وضعش می رسد و وسایل پذیرایی را آماده می کند، کسی که انتظار یک برنامه تلویزیونی را می کشد کارهایش را انجام می دهد تا فارغ البال برنامه اش را ببیند، و کسی در انتظار شروع یک مسابقه است، سخت تمرین می کند و کسی که متظر یک سفر کوهستانی است خودش را آماده و وسایل مورد نیازش را جمع آوری می کند، هر چیزی که منتظرش هستیم مهمتر و بزرگتر باشد باشد آمادگی بیشتری هم می خواهد نکند فقط نشسته و بگوییم خدا کند که بیایی بلکه بیایید....... سال هاست که او منتظر ماست، در انتظار این که قدمی برداریم.
اسلام علیک یا صاحب الزمان. وقتی هر جمعه می شود به امید ظهورتم.دست به سوی آسمان بلند می کنم و تمام درد و دلهایم را برایت می گویم.یا امام زمان سال هاست که به دنیا آمده ام و از روز به دنیا آمدنم تو را شناختم و تمام الگوهایت را سرمشق زندگی ام قرار دادم و همیشه از تو کمک خاستم .آقاجون دلم خیلی گرفته و منتظر ظهورت هستم.
نمک به زخمت نپاشم، میدانم که خودت هم در حیرتی؛ از یک طرف شیعه را میبینی که زیر پای خیل رنجها له میشوند و از یک طرف دستت و راهت باز نیست تا کاری کنی، فریادی زنی و همه چیز را زیر و رو کنی... انگار این استخوان صبر که در گلو داری، همان است که راه گلوی پدرت را بسته بود! گویی این خارِ چشم خراش خموشی همان است که اشک مرتضایت را در آورده بود! باید سکوت کنی. به خاطر خدا باید تحمّل کنی و نباید ببری
اسلام علیک یا صاحب الزمان. وقتی هر جمعه می شود به امید ظهورتم.دست به سوی آسمان بلند می کنم و تمام درد و دلهایم را برایت می گویم.یا امام زمان سال هاست که به دنیا آمده ام و از روز به دنیا آمدنم تو را شناختم و تمام الگوهایت را سرمشق زندگی ام قرار دادم و همیشه از تو کمک خاستم .آقاجون دلم خیلی گرفته و منتظر ظهورت هستم.
نمک به زخمت نپاشم، میدانم که خودت هم در حیرتی؛ از یک طرف شیعه را میبینی که زیر پای خیل رنجها له میشوند و از یک طرف دستت و راهت باز نیست تا کاری کنی، فریادی زنی و همه چیز را زیر و رو کنی... انگار این استخوان صبر که در گلو داری، همان است که راه گلوی پدرت را بسته بود! گویی این خارِ چشم خراش خموشی همان است که اشک مرتضایت را در آورده بود! باید سکوت کنی. به خاطر خدا باید تحمّل کنی و نباید ببری
انتظار واژه آشنایی در زندگی های مان است. انتظار برای آمدن یک مهمان یا دوستی عزیز، انتظار برای شروع یک برنامه و هزاران انتظار دیگر. کسی که منتظر یک مهمان عزیز است، خانه را مرتب می کند، به سر و وضعش می رسد و وسایل پذیرایی را آماده می کند، کسی که انتظار یک برنامه تلویزیونی را می کشد کارهایش را انجام می دهد تا فارغ البال برنامه اش را ببیند، و کسی در انتظار شروع یک مسابقه است، سخت تمرین می کند و کسی که متظر یک سفر کوهستانی است خودش را آماده و وسایل مورد نیازش را جمع آوری می کند، هر چیزی که منتظرش هستیم مهمتر و بزرگتر باشد باشد آمادگی بیشتری هم می خواهد نکند فقط نشسته و بگوییم خدا کند که بیایی بلکه بیایید....... سال هاست که او منتظر ماست، در انتظار این که قدمی برداریم.